منهم: جگربند مصطفی و ریحان دل مرتضی، و قرة عین زهرا، ابومحمد الحسن بن علی، کرم الله وجهه
وی را اندر این طریقت نظری تمام بود و اندر دقایق عبارات حظی وافر؛ تا که گفت اندر حال وصیت: «علیکم بحفْظ السرائر؛ فان الله تعالی مطلع علی الضمائر. بر شما بادا به حفظ اسرار؛ که خداوند تعالی دانندۀ ضمایر است.»
و حقیقت این ان بود که بنده مخاطب است به حفظ اسرار، همچنان که به حفظ اظهار. پس حفظ اسرار از التفات به اغیار بود و حفظ اظهار از مخالفت جبار.
ومیآید که چون قدریان غلبه گرفتند و مذهب اهل اعتزال اندر جهان پراکنده شد، حسن البصری رضی الله عنه به حسن بن علی رضی الله عنهما نامه ای نبشت و گفت:
بسْم الله الرحْمن الرحیم
السلام علیک یابن رسول الله و قرة عیْنه، و رحمة الله و برکاته.
اما بعْد، فإنکم، معاشر بنی هاشم، کالفلْک الجاریة فی اللجج، و مصابیح الدجی، و أعلام الهدی و الأئمة القادة، الذین منْ تبعهم نجا، کسفینة نوح المشْحونة التی یول إلیها المومنون و ینْجو فیها المتمسکون. فما قولک، یابن رسول الله صلی الله علیه عند حیرتنا فی القدر و اختلافنا فی الإستطاعة؟ لتعلمشنا بما تأکد علیه رأیک، فأنکمْ «ذریة بعضها منْ بعض» بعلم الله علمْتم، و هو الشاهد علیکم و أنتم شهداء الله علی الناس، والسلام.
معنی این، آن بود که: سلام خدای بر تو باد، ای پسر پیغمبر خدای و روشنایی چشم او، رحمت خدای بر شما باد و برکات او. شما جملگی بنی هاشم چون کشتیهای روانید اندر دریاها و ستارگان تابندهاید و علامات هدایت و امامان دین. هر که متابع شما بود نجات یابد، چون متابعان کشتی نوح که بدان نجات یافتند مومنان. تو چه می گویی، یا پسر پیغامبر صلی الله علیه اندر تحیر ما اندر قدر و اختلاف ما اندر استطاعت؟ تا ما بدانیم که روش تو چیست اندر آن و شما ذریۀ پیغامبرید علیه السلام و هرگز منقطع نخواهید گشت. علمتان به تعلیم خدای است عز و جل و او نگاه دارنده و حافظ شماست و شما از آن خلق.
چون نامه بدو رسید، جواب نبشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
أما بعد، فقد انْتهی إلی کتابک عند حیرتک و حیرة منْ زغمت منْ أمتنا، و الذی علیه رأیی أن منْ لم یومنْ بالقدر، خیْره و شره، فقد کفر، و منْ حمل المعاصی علی الله فقد فجشر. إن الله لایطاع باکراه و لایعْصی بغلبة ولایهْمل العباد من الملکة، لکنه المالک لما ملکهم و القادر علی ما غلبه قدْرتهم فإن ائْتمروا بالطاعة لم یکنْ لهمْ صادا ولالهم عنْها مثبطا، فإن اتوا بالمعصیة و شاء أن یمن علیهم فیحول بینهم و بینها فعل و انْ لمْ یفْعلْ فلیْس هو حملهم علیها اجبارا ولا ألزمهم ایاها إکراها بالحْتجاجه علیهم أنْ عرفهم و مکنهم و جعل لهم السبیل إلی أخذ ما دعاهم إلیه و ترک ما نهیهم عنه، «ولله الحجة البالغة. (۱۴۹/الأنعام)». والسلام.
معنی این آن بود که: آن چه نبشته بودی از حیرت خود و آن که می گویی از امت ما، اندر قدر، و آن چه رای ما بدان مستقیم است آن است که هر که به قدر خیر و شر از خدای، ایمان نیارد کافر است و هر که معاصی بدو حواله کند فاجر؛ یعنی انکار تقدیر مذهب قدر بود و حوالت معاصی به خدای مذهب جبر. پس بنده مختار است اندر کسب خود به مقدار استطاعتش از خدای عز و جل و دین میان جبر وقدر است.
و مراد من از این نامه بیش از این کلمه نبود، اما جمله بیاوردم؛ که سخت فصیح و نیکو بود و این جمله بدان آوردم که وی رضی الله عنه اندر علم حقایق و اصول به درجتی بوده است که اشارت حسن بصری، با مبالغتش اندر علم، بدو بوده است. و اندر حکایات یافتم که اعرابیی از بادیه درآمد و او بر در سرای خود نشسته بود اندر کوفه. اعرابی وی را دشنام داد و مادر و پدرش را. وی برخاست و گفت: «یا اعرابی، اگر گرسنه ای تا نانت آرند و یا تشنه ای تا آبت آرند، یا تو را چه رسیده است؟» و وی می گفت: «تو چنین، و مادر و پدرت چنین و چنین.» حسن رضی الله عنه فرمود غلام را تا یک بدره دینار بیرون آورد و بدو داد و گفت: «یا اعرابی، معذور دار که اندر خانۀ ما بیش از این نمانده است والا از تو دریغ نداریمی.» چون اعرابی این سخن بشنید، گفت: «اشهد انک ابن رسول الله، صلی الله علیه و سلم. می گواهی دهم که تو پسر پیغمبری و من این جا به تجربت حلم تو آمدم.»
و این صفت محققان مشایخ باشد رضوان الله علیهم که مدح و ذم خلایق به نزدیک ایشان یکسان شده باشد و به جفا گفتن متغیر نشوند و الله اعلم.